۱۷۲ مطلب توسط «باران خانوم» ثبت شده است

گاهی...!

گاهی آدم دلتنگ می شود. گاهی انگار دل آدمی را یک چیزی مثل گاز انبر فشار می دهد. گاهی می دانی منشاء این فشرده شدن کجاست. گاهی هم نمی دانی. در هر دو صورت نتیجه یکی است و آن تنگی  دل است.
گاهی حرفهایی داری که بزنی اما راه و رسم بیانشان را نمی دانی. گاهی راه و رسم بیان را بلدی اما حرفی برای گفتن نداری. در هر دو صورت نتیجه یکی است و آن سکوت بلاهت گونه توست.
گاهی یقین داری که بعضی نمی فهمند و تو می فهمی. گاهی اما نمی فهمی که دیگران یقین دارند که تو می فهمی.
گاهی حوصله جواب دادن به هزار و یک جور مهمل و غیر مهمل را نداری. گاه می شود که جوابی برای چرایی بی حوصلگی هایت نداری.
گاهی چیزهایی را می بینی و می فهمی و ذوق می کنی اما نمی دانی فهمیدنت را چطور جاربزنی که از درونش نافهمی موج نزند.
گاهی فکر می کنی اگر فلان صحبت را فلان جا نزده بودم چه خوب بود. گاهی خودت را می خوری که چرا همانجا فلان حرف را نزدم.
گاهی این گاه گاه ها سینه ام را بدجوری گاز انبری می کند …

۱۵ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۵۷ ۰ نظر
باران خانوم

حرف باران

آخرین حرف باران این بود.....،زمین را شستم دوباره آغاز کنید...!


۲۰ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۵۷ ۲ نظر
باران خانوم